خوشحالم

ساخت وبلاگ

یه وقتایی باید وقتی رسیدی خونه، خودتو بغل کنی و ناز کنی. بگی بیا ببرمت بیرون. بعد خودتو برداری و بزنی بیرون.

برف بیاد و تو محکمتر خودتو بغل کنی. اینقدر گرم باشی که سر شب زمستونی سردت نکنه و از خیسی برف روی شونه و موهات چندشت نشه. فکر کنی خودمم و خودم.

بیای سر خیابون دولت و پیاده گز کنی.

بری و بری و بری. دست در جیب، آشتی به بغل، بخوای بری کافه نان سر چهارراه پاسداران. بری داخل ولی فکر کنی باید بیرون باشی تو این هوا. قید قهوه ترک رو بزنی و بگی با خودم باشم بهتره.

خودتو گم کنی تو کوچه پس کوچه های خیابون دولت. نشناسی جایی رو. با خودت بگی گم که نمیشم. یه زن سی و نه ساله که گم نمیشه. و یادت بیاد همیشه وقتی میخوای تنها باشی، دلت میخواد جایی باشی که تا حالا نبودی.

**************

خوشحالم

چون دیشب خیلی تو برف راه رفتم.

چون آروم شدم.

چون کاری رو کردم که دوست داشتم.

چون با خودم خلوت کردم.

چرا تن به این رنج می دهد عشق عشق عشق...
ما را در سایت چرا تن به این رنج می دهد عشق عشق عشق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4ashtiashti5 بازدید : 278 تاريخ : جمعه 20 بهمن 1396 ساعت: 14:47