چرا تن به این رنج می دهد عشق عشق عشق

متن مرتبط با «دوباره با هم دانلود» در سایت چرا تن به این رنج می دهد عشق عشق عشق نوشته شده است

همه گوشمو پر میکنن که دیگه........

  • سلام صبح بخیر.خوبین؟  صبح رفتم باشگاه. از عید تا الان دو کیلو و نیم وزن کم کردم. خودم باورم نمیشه. من از آذر دارم میرم باشگاه. تا شب  عید اینقدری وزن کم نکرده بودم. فقط سایز. که خب اصلش, ...ادامه مطلب

  • سال نو مبارک.

  • سلاااااااااااااام. صبح بخیییییییییییرسال نو مبارررررررررررررک   بالاخره تعطیلات عید تموم شد و من اومدم سر کار. خدا رو شکر واسه همه چی. شماها خوبین؟آخرین بار سه شنبه نوشتم. آخرین سه شنبه اسفن, ...ادامه مطلب

  • میاد بارون احساس

  • سلام. همینطوری یهویی دلم هواتونو کرد.   صبح چه بارون شدیدی می اومد. آینه بغل پراید سمت راننده شکسته. بارونو بگین . چه خوشگله. صبح خیلی شدید می اومد. به طوری که اون یه تیکه از اداره مهدی تا مدرسه  مانی, ...ادامه مطلب

  • همینطوری یهویی

  • سلام به قلب مهربون تک تکتون. یکشنبه است و ساعت دو دقیقه به ده صبح. وسط یه عالمه کار توی اداره نشسته ام.   صبح رفتم ورزش. دیروز برگه برنامه تمرینم رو نبرده بودم. اومدم اداره و پیداش کردم. امروز رفتم. ی, ...ادامه مطلب

  • هرکی با دل خودش، به راه خودش

  • سلااااااااااام. صبح دوشنبه تون بخییییییییر. شکر برای این زمستون پر بارش. شکر که خیلی همه چی خوبه.   عرض کنم خدمتتون که همه چی خوبه. به قول محب اهری عزیز و دوست داشتنی، آفتاب هنوز می تابه و بارون هنوز , ...ادامه مطلب

  • آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست هر کجا هست خدایا به سلامت دارش

  • زن عموی عزیز! سعادت نداشتم خدمتتون برسم و یه بار دیگه ازتون حلالیت بطلبم بابت حقی که به گردنمون داشتین.  (این پست)ما رو ببخشین و یه بار دیگه حقتون رو حلالمون, ...ادامه مطلب

  • حموم زیر گذر بازارچه

  • سلام. چهارشنبه است. در شلوغیای کار. دلم پیشتونه. من کی گفتم میخوام ننویسم. اینجا اتاق منه. اتاقم با یه بالکن دلباز رو به کوه دماوند. پامو دراز می کنم و به گلهام میرسم و با شماها حرف میزنم. البته با پا, ...ادامه مطلب

  • یه بازی قشنگ

  • سلام. ظهر چهارشنبه بخیر.خوبین؟   صبح اینجا رو باز کردم بنویسم. ولی گوشیم از دستم افتاد و پشتش خرد شد. یه بار هم عوضش کرده بودم. ولی از این جنس های دم دستی بود. دیگه با رئیسم هماهنگ کردم و رفتم علاءالدین. دیدم هرجا بخوام برم، میگن قابشو نداریم. به سرم اومده تا حالا. رئیسم هم اتفاقا امروز مرخصیه. یه سری کارها رو انجام دادم و تو تلگرام بهش پیغام دادم و رفتم. او, ...ادامه مطلب

  • من باشم و موریانه ها..........

  • سلام. صبح بخیر. خوبین؟ دیروز نشد بنویسم. امروز می نویسم. صبح یکشنبه است. راستی اینجا دوست ارمنی داریم؟ خوشحال میشم بدونم. از وقتی کتاب سمفونی مردگان رو سال 74 خوندم، خیلی بیشتردلم خواست با ارامنه عزیز ارتباط داشته با شم. سالها بعدش هم که خانم زویا پیرزاد شاهکارهای ادبی رو خلق کرد. ولی هرگز این افتخار رو نداشتم که با ارامنه عزیز از نزدیک آشنا باشم. البته تو مدرسه هم یه همکار ارمنی داشتم. الان یادم اومد. اونم عاااااااااااالی بود.   چهارشنبه عصر رفتم خونه. یه کمردردی هم داشتم که خدا میدونه. همون رسیدیم در اداره مهدی اینا، رفتم پشت ماشین دراز کشیدم. حتی چند دقیقه ای هم خوابم برد. از قبل رشته پلو و مرغ داشتیم. که شام خوردیم. دو سه ساعت تونستم دراز بکشم و خیلی برام خوب بود. بعدش پاشدم کم کم کتلت درست کردم واسه ناهار پنجشنبه. و دستی به آشپزخونه کشیدم. شب لالا و پنجشنبه صبح هم پاشدم اومدم اداره. تا ظهر بودم و خیالم هم راحت بود که ناهار داریم. این استراحت برای کمر درد، معجزه می کنه. پنجشنبه درد داشتم ولی بهتر بودم. ظهر برگشتم خونه. دلم نیومد نون تازه نخوریم. خودم عااااااااااااشق نون تازه ام. خریدم و رفتم خونه. مهدی به مانی دیکته گفته بود. ساعت دو بود و ناهار خوردیم. بعدش لالا. عصر پاشدم رفتم ناخنمو ترمیم کردم. اندازه بیل شده بود.بعدش یه کم خرید کردم و برگشتم خونه. شام یه کم کتلت خوردم. مهدی, ...ادامه مطلب

  • آشتی بادی بیلدینگ!!!

  • سلاااااااااام صبح زمستونی تون بخیر و برکت و سلامتی. کسی چه میدونی چی میشه وقتی داره برنامه ریزی می کنه!!!!!!   سه شنبه که پست گذاشتم، از ظهرش حس سرماخوردگی داشتم. یه بدن دردی که هی داشت بیشتر و بیشتر میشد. قرص انداختم بالا و نشد دمنوش بخورم. رفتیم خونه و من هی داشتم مریض و مریض تر میشدم. چهارشنبه هم روزی بودکه اصصصصصصلا نمیشد نیام اداره. سال مالی اداره ما آخر دی ماه بسته میشه. چهارشنبه باید همه حسابها بسته میشد. واحد تدارکات که ما هستیم، کلی پول و تنخواه دستش بود که باید حسابش رو تسویه میکرد. تنخواه مادر واحد هم اسنادش دست منه. یعنی هیچ رقمه راه فرار نبود. خلاصه سه شنبه یادم نیست شام چی خوریم. فقط میدونم من عین مگس امشی خورده گیج بودم و زیر پتو. تا صبح هم بدنم به شدت درد میکرد. خلاصه چهارشنبه صبح شد و خیلی دلم میخواست بخوابم و نرم اداره. مهدی هم میگفت بمون. ولی با وصفی که گفتم براتون، امکانش نبود. پاشدم اومدم اداره. تا عصرش هم با پالتو نشستم. آبریزش هم شروع شده بود و ماسک زده بودم بقیه نگیرن لااقل. حال سگ داشتم ها. ایییییییینقدر هم کار بود که فقط آب جوش میخوردم و حتی نمیشد یه دمنوش درست کنم. به رئیسم گفتم من این تنخواه رو جمع می کنم و ان شاءالله ساعت ده میرم. خانمها و آقایونی که شماها باشین، رئیس بدبختم دستش به صد تا کار بود و بیشتر از ماها کار میکرد. ننتونست تا ظهر اصلا پشت میزش ب, ...ادامه مطلب

  • همه چی با هم.....

  • سلام. روز یکشنبه تون بخیر و شادی. پر باشه از برکت. ساعت ده و نیمه. نمیدونم الان صبحه یا ظهر!!!!!!! بیشتر میخوره صبح باشه!   چهارشنبه سه تایی رفتیم خونه. سر راه یه کم خرید کردیم و وقتی رسیدیم، یه کم نشستم و بعدش سالاد یونانی درست کردم کنار گذاشتم و واسه شام هم جوجه چینی درست کردم. رفتم جلسه ساختمون و تا یازده و نیم اونجا بودم!!!!!!!! قراره تعمیراتی در ساختمون انجام بشه. بازم حساب و کتابش با منه. هنوزم نماینده ام. گفتم بحث فنی اش با شما باشه، حساب و کتابش با من. دیگه یازده و نیم برگشتم خونه و لالا. پنجشنبه روز شلوغی بود. کلی دار داشتم. همه امیدم به عصر بود که میرفتم خونه بابام اینا و دیگه کار تموم میشد. میتونستم یه استراحت حسابی بکنم. صبح پنجشنبه بیدار شدم و مانی رو هم بیدار کردم. حاضر شدیم و رفتیم پایین. همسایه مون با ماشین از جلو و ما هم با ماشین خودمون پشت سرش راهی شدیم. رفتیم یه جا سنگ فروشی، که ببینیم برای ساختمون چه سنگی انتخاب کنیم. بعد از همسایه جدا شدیم و مانی رو بردم شهران گذاشتم و خودم رفتم اداره. چک خوابوندم به حساب و یه خرید واسه اداره انجام دادم. ظهر وایسادم تحویلش گرفتم و بعدش رفتم یه فلافل خریدم و گفتم نصفش کنه. شمیم گفته بود همون حوالی چهاراره ولیعصره. قرار بود بهش بزنگم که بیاد. تا برسم چهارراه ولیعصر نصف فلافل رو پشت فرمون خوردم. و به دوستان در تئاتر شهر ملحق شدم. , ...ادامه مطلب

  • همدیگر رو دعا کنیم

  • سلام به همه مهربونا. ببخشید خیلی سرم شلوغه این روزها. دائم میرم لیزینگ و پیش وکیل و مشاور حقوقی شرکت بابت همون مساله ضمانت. یه نامه دادیم به مدیرعامل که قبول کنه کل مبلغ پول رو شرکت بهمون بده که ما بدیم لیزینگ و تسویه بشه و دیگه نخوایم جریمه بدیم و ماه به ماه قسط. بعد اون پول به صورت ماهانه از حقوقمون کسر بشه. خدا کنه قبول کنه. امروزم بهم فرصت بدین ننویسم. چون دارن تنخواه رو شارژ می کنند و باید ببندیمش. قلبم پیشتونه و از خدا براتون بهترینها رو میخوام. همدیگر رو دعا کنیم. یا حق , ...ادامه مطلب

  • شاید واسه اینه که قدر همو بیشتر بدونیم

  • سلام. ظهر شنبه تون بخیر. خوبین؟ حال دلتون خوبه؟   از چهارشنبه تا حالا چی به مردم تهران و کرج گذشته. واقعا وحشتناک بود. شاید شدتش برای تهران زیاد نبود. ولی خوفی که به دل مردم افتاد، زیاد بود. خب، تمهیداتی هست که لااقل کمتر آسیب ببینیم. حتما تو کانالها و اینور و اونور چیزهایی دیده و شنیده ایم. من فقط و فقط از خدا آرامش میخوام. جایی خوندم که یه عارفی گفته بود دستامونو بذاریم زمین و سوره حمد رو بخونیم. میدونم زلزله یه حرکت زمینیه. ولی انرژی هم هست و میشه کارهایی بکنه. اصلا همین کار، همین توکل به خدا، همین دعاها، کلی انرژی مثبت ساطع می کنه.هر جور که می تونیم مثبت فکر کنیم و انرژی مثبت بفرستیم. مطلبی اومده بود برام که مردم وقتی چند ماه پیش روی بچه دزدی تمرکز کرده بودند، خیلی زیاد شده بود. زلزله هم همینه. همه اش داریم بهش فکر می کنیم و ازش می ترسیم. مثبت تر فکر کنیم. البته اگه ماها خونه هامون محکم باشه، عمرا اینقدر بترسیم. اگه ادارات و مدرسه ها محکم باشه، عمرا بترسیم. میگم این جون چقدر شیرینه. چقدر عزیزه. همه چی رو ول می کنیم و میخوایم خودمونو نجات بدیم. دیگه براتون تعریف نمی کنم ریز به ریز رو. هرکی قصه ای داره از اون لحظه. فقط بگم که بعدش که اومدیم پایین، رفتیم دنبال مادر مهدی. چون ماشین ندارن. میدونستم داداشم و پسردایی ماشین دارن. خاله هم نزدیکشون بود. ولی مادر مهدی هم خیلی بی دست و پاس, ...ادامه مطلب

  • کیک تولدم رو با هم بخوریم

  • سلام بعد از ظهرتون بخیر. پنج دقیقه به سه بعدازظهره. چای بعد از ناهار رو هم خورده ام. منتظرم رئیسم بیاد با هم تنخواه رو جمع کنیم ولی وقت نکرده هنوز. تا بیاد بنویسم. چهارشنبه خواستم از ساعت سه برم خونه. ولی تا یکربع به چهار نتونستم از پشت میزم جم بخو, ...ادامه مطلب

  • تولدم مبارک

  • سلاااااااااام. صبح همگی بخیر و شادی. البته که ساعت یازده و نیمه. حالا مثلا ما دیر پامیشیم!!!! خوبین شماها؟ تولدم مبارک!!!! امروز سی و نه سالم تموم میشه. خوشحالم. شاید خیلی کارها دلم خواسته و نکرده ام. ولی قطعا خیلی کارها هم دلم خواسته و انجامش داده ام. جدا از نتیجه اش، همین که شخم داشتم و انجام دادم، خودش کلیه!   آقا من خیلی عکس دارم بذارم. ولی فتوشاپم خراب شده. یعنی اکسپایر شده ظاهرا (اوه مای گاد,تولدم,مبارک ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها