سلام صبح بخیر. آقا بدیها رو مرور نکردن خیلی خوبه. حس سبکی میده به آدم. مهدی کلا عادت نداره که من از اداره و زمین و زمان حرف نزنم. پریشب دیگه طاقت نیاورد و گفت: یعنی سر کارت هیچ اتفاقی نمی افته؟ گفتم خب مثل همیشه است. همون اتفاقات. ولی نمیخوام بدیها رو بگم. اعصابم خرد میشه. شنبه که حالم خیلی بد شد تو اداره واقعا میخواستم فرار کنم. یه جا هم رزومه فرستادم از شما پنهون نباشه. قرار شد بهم خبر بدن. البت اون همکار قدیمی ام ده روز مسافرته و نیست. منم به خدا توکل کردم. ببینم خیر در چیه. ولی بدیها رو که نمی نویسم و نمیگم، انگار یه لایه از رو پوست و روحم برداشته شده. سبکترم. حالا کی بشه منفجر بشم خدا ع,قرمز، ...ادامه مطلب