چرا تن به این رنج می دهد عشق عشق عشق

متن مرتبط با «موریانه» در سایت چرا تن به این رنج می دهد عشق عشق عشق نوشته شده است

من باشم و موریانه ها..........

  • سلام. صبح بخیر. خوبین؟ دیروز نشد بنویسم. امروز می نویسم. صبح یکشنبه است. راستی اینجا دوست ارمنی داریم؟ خوشحال میشم بدونم. از وقتی کتاب سمفونی مردگان رو سال 74 خوندم، خیلی بیشتردلم خواست با ارامنه عزیز ارتباط داشته با شم. سالها بعدش هم که خانم زویا پیرزاد شاهکارهای ادبی رو خلق کرد. ولی هرگز این افتخار رو نداشتم که با ارامنه عزیز از نزدیک آشنا باشم. البته تو مدرسه هم یه همکار ارمنی داشتم. الان یادم اومد. اونم عاااااااااااالی بود.   چهارشنبه عصر رفتم خونه. یه کمردردی هم داشتم که خدا میدونه. همون رسیدیم در اداره مهدی اینا، رفتم پشت ماشین دراز کشیدم. حتی چند دقیقه ای هم خوابم برد. از قبل رشته پلو و مرغ داشتیم. که شام خوردیم. دو سه ساعت تونستم دراز بکشم و خیلی برام خوب بود. بعدش پاشدم کم کم کتلت درست کردم واسه ناهار پنجشنبه. و دستی به آشپزخونه کشیدم. شب لالا و پنجشنبه صبح هم پاشدم اومدم اداره. تا ظهر بودم و خیالم هم راحت بود که ناهار داریم. این استراحت برای کمر درد، معجزه می کنه. پنجشنبه درد داشتم ولی بهتر بودم. ظهر برگشتم خونه. دلم نیومد نون تازه نخوریم. خودم عااااااااااااشق نون تازه ام. خریدم و رفتم خونه. مهدی به مانی دیکته گفته بود. ساعت دو بود و ناهار خوردیم. بعدش لالا. عصر پاشدم رفتم ناخنمو ترمیم کردم. اندازه بیل شده بود.بعدش یه کم خرید کردم و برگشتم خونه. شام یه کم کتلت خوردم. مهدی, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها