چرا تن به این رنج می دهد عشق عشق عشق

متن مرتبط با «یه روز اومدی مثل موج دریا» در سایت چرا تن به این رنج می دهد عشق عشق عشق نوشته شده است

یه کم بنویسم + پی نوشت 1 + پی نوشت 2 (راکی 3)

  • سلااااااااااام. ظهر بخیر.منو ببخشید. منو حلال کنین. به خدا خیییییییییییلی درگیر اداره ام. تو خونه هم اصلا نمیشه بنویسم. الان صفحه رو باز کرده ام روبروم. چند تا کار خرده ریز دارم که البته چند تاش درشته, ...ادامه مطلب

  • بقیه اش!!!!!!!!!

  • سلام مجدد.  هیچی دیگه. عصر که پاشدم، یکی دو راه ماشین لباسشویی رو روشن کردم و افتادم به جون خونه. خیلی این خواب ظهر حالمو خوب می کنه. به خصوص که دلهره اینو نداره که نکنه شب خوابم نبره  , ...ادامه مطلب

  • این روزهای شلوغ قشنگ

  • سلام. بعدازظهر چهارشنبه تون بخیر., ...ادامه مطلب

  • امروز به خودم کادو دادم

  • سلاااااااام. ظهر بخیر.  خدایا شکر , ...ادامه مطلب

  • همینطوری یهویی

  • سلام به قلب مهربون تک تکتون. یکشنبه است و ساعت دو دقیقه به ده صبح. وسط یه عالمه کار توی اداره نشسته ام.   صبح رفتم ورزش. دیروز برگه برنامه تمرینم رو نبرده بودم. اومدم اداره و پیداش کردم. امروز رفتم. ی, ...ادامه مطلب

  • کوچکترین ستاره دریایی قلب من

  • سلام. صبح یکشنبه تون بخیر.خوبین؟شکر خدامنم خوبم. مریضی ها رو توی دیروز جا گذاشتم. ولی چه حاااااااالی بودم.  خب اینا رو ول کنین. بذارین اون کاره رو بگم.جونم براتون بگه که شما که دیگه منو سالهاست میشناسین. یه وقتایی بار بیشتر از خودم برمیدارم. یعنی اینجوری که همه کارها توی ذهنم خیلی آسونه و زود انجام میشه. بعد در عمل هم میخوام زود انجام بشه که این عجله ها گاها, ...ادامه مطلب

  • یه بازی قشنگ

  • سلام. ظهر چهارشنبه بخیر.خوبین؟   صبح اینجا رو باز کردم بنویسم. ولی گوشیم از دستم افتاد و پشتش خرد شد. یه بار هم عوضش کرده بودم. ولی از این جنس های دم دستی بود. دیگه با رئیسم هماهنگ کردم و رفتم علاءالدین. دیدم هرجا بخوام برم، میگن قابشو نداریم. به سرم اومده تا حالا. رئیسم هم اتفاقا امروز مرخصیه. یه سری کارها رو انجام دادم و تو تلگرام بهش پیغام دادم و رفتم. او, ...ادامه مطلب

  • چه شیر تو شیریه + یادداشتهای امروز

  • سلاااااااام صبح بخیراز اول هفته هی مخوام بنویسم و نمیشه. خوبین؟ سه شنبه است. سه شنبه دیگه، عیده ان شاءالله. سال تحویل میشه. الهی دل همه خوش باشه.چهارشنبه پیش از اداره که رفتم خونه، واااااااای از ترافیک. واقعا دلم میخواست بزنم کنار و بخوابم. هفته پیش خیلی خوابم می اومد. مانی همونطور بی حال بود. یکی از دوستام از آمریکا یه داروی تقویتی آورده بود. یه قاشق بهش دا, ...ادامه مطلب

  • این روزها

  • سلام. ظهر شما بخیر. دیگه حتما تا حالا ناهار خوردین. البته ماها که تو ایرانیم. وگرنه خارجی ها شاید تایم ناهارشون الان نباشه.   رئیسم از صبح رفته ماموریت. منم تا همین الان داشتم کللللللی کار میکردم. یه دور هم با دوستم حرفم شد سر کار. که اصلا بهتره نگم سر چی بود. سر مسائل شخماتیکی کاری. بالاخره تونستم اینستای زعفرون رو روی گوشیم بریزم و اینستای آشتی رو روی تبلتم. یعنی ببینین چه همتی کردم من. که دیگه ازهیچ کدوم نیام بیرون. الان هیچ بهانه ای برای پست نذاشتن اینستا ندارم به جز اینکه مطلبی ندارم کلا!!!!!!! البته مال میزغذا که کلا تکلیفش معلومه. عکسها و تصاویر غذایی میذارم و زعفرون میفروشم. هرچند هنوز یه نفر هم سفارش نداده!!!!!!!!!! منتها به یه سری تو کرمانشاه فروختم قبلا که الان میخوان. باید مقداری بفرستم کرمانشاه بمونه و توسط دخترخاله هام فروخته بشه. واسه آشتی هم از صبح میگم خب، الان چه عکسی بذارم؟ از ناهارم؟ از میوه؟ از چی؟ یه کم باید بگذره تا عادت کنم بهش. مث اینجا بشه برام. که دلم تنگ میشه براش و میخوام بیام تند تند بنویسم. دلم یه حموم حسابی میخواد. برم زیر آب گرم و ولوو بشم. ولی زود خودمو بشورم و بیام بیرون که خیلی کار دارم!!!!!!!!! الانم موهام درد میکنه در دو نقطه!شکسته زیر مقنعه. امروز، روز نظافته. باید وقتی از اداره رفتم، بیفتم به جون خونه. حسسسسسسابی با کمک مهدی تمیز کنیم و برق ب, ...ادامه مطلب

  • امروز نمی نویسم

  • سلام.خوبمامروز نمی نویسم. یه کم درگیر کارم.یا حق ,امروز,نمی,نویسم ...ادامه مطلب

  • یه کم بنویسم...

  • سلام. عصر بخیر. ساعت یکربع به چهار بعدازظهره. تا الان نشد بنویسم. بیشتر از صد تا کامنت تایید نشده هم دارم. ولی اجازه بدین بنویسم. کامنتها رو خرد خرد تایید میکنم.    آخرین بار چهارشنبه نوشتم. چهارشنبه همچنان پهلوهام درد میکرد. عصرش مهدی یکسر از اداره رفته بود خونه که تمیزش کنه. روز قبلش سمپاشی شده بو, ...ادامه مطلب

  • دلخوشیها کم نیست

  • سه شنبه صبحه. صبح با مانی اومدم اداره و صبحانه خوردیم. هشت و نیم بردمش مدرسه گذاشتمش و برگشتم. یه کم خرده کاری اداره رو کردم و منتظرم بهم بگن تا برم ماموریت.   پریروز حال سگ داشتم از درد کلیه. عصر که رسیدیم خونه، یه کم استراحت کردم. الان یادم نیست شام چی دادم مانی خورد. شاید عصر عصرونه خوردیم. شام ر, ...ادامه مطلب

  • منو به یه جای خلوت ببرید...

  • سلام. ظهر بخیر. ساعت 01:42 بعدازظهره. سه شنبه ا ست. امروز آخرین جلسه کلاسم بود. ولی نرفتم. تا همین دو سه ساعت پیش هم باخودم درگیر بودم برم. ولی بعدش زدم تو چونه خودم و گفتم اینقدر از خودت کار نکش. یه جلسه هم نری طوری نمیشه. این شد که نرفتم و عذاب وجدان هم نگرفتم.   الان که دارم باهاتون حرف میزنم ازت, ...ادامه مطلب

  • یه پنجشنبه قشنگ

  • سلاااااااااام به روی ماهتون. صبح پنجشنبه همگی بخیر. پنجشنبه است و سر کارم. حدود نیم ساعتی هست رسیده ام. دیروز کارهام تموم شد الا گزارش ناهار. که مونده واسه امروز. چون طبق گزارش قبلی، مدیرعامل گفت ناقصه. منم الان یه فرم درست کرده ام که توش میگیم اگه فلانی مثلا روز تعطیل مونده بابت چه کاری مونده و رئی, ...ادامه مطلب

  • یه کم چهارشنبه نوشت

  • سلام مجدد. صبح چهارشنبه است. هنوز لیست اموال جمع نشده. البته من کارم رو انجام داده ام. ولی باید مغایرتش با لیست مالی دربیاد. که یه ده دقیقه به خودم فرجه استراحت دادم. بعدش میرم. تو این ده دقیقه یه کم بنویسم.    این روزها میرم و میام. اتفاق خاصی نیفتاده. شکر خدا مامان وضعیتش بهتره کمی. خودش کارهاشو م, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها