چرا تن به این رنج می دهد عشق عشق عشق

متن مرتبط با «کنیم» در سایت چرا تن به این رنج می دهد عشق عشق عشق نوشته شده است

همدیگر رو دعا کنیم

  • سلام به همه مهربونا. ببخشید خیلی سرم شلوغه این روزها. دائم میرم لیزینگ و پیش وکیل و مشاور حقوقی شرکت بابت همون مساله ضمانت. یه نامه دادیم به مدیرعامل که قبول کنه کل مبلغ پول رو شرکت بهمون بده که ما بدیم لیزینگ و تسویه بشه و دیگه نخوایم جریمه بدیم و ماه به ماه قسط. بعد اون پول به صورت ماهانه از حقوقمون کسر بشه. خدا کنه قبول کنه. امروزم بهم فرصت بدین ننویسم. چون دارن تنخواه رو شارژ می کنند و باید ببندیمش. قلبم پیشتونه و از خدا براتون بهترینها رو میخوام. همدیگر رو دعا کنیم. یا حق , ...ادامه مطلب

  • زندگی می کنیم

  • سلام. صبح چهارشنبه همگی بخیر. خدا رو شکر به خاطر امروز. که هستیم و بازم یه روز دیگه رو به چشم دیدیم.   خب تهران دیشب بازم لرزید. بازم مال ملارد بود. ما هم که خونه مون جاده مخصوصه و به کرج نزدیکه، حس کردیم. پسرخاله مجرد خونه مون بود. اون حس نکرد. تو پذیرایی خوابیده بود. مهدی اول زیر میزناهارخوری رو خالی کرد و مانی رو خوابوند. گفت تو هم بخواب. ولی من سنگین شده بودم و نمیتونستم تکون بخورم. همه وزنه های دنیا تودلم بود. آخه نشد این چند روز بنویسم و بگم که از این مریضی ویروسیه گرفتم و روده هام به شدت ملتهبه. شنبه که خونه مادر مهدی بودیم، منم حس کردم از مریضی مانی گرفتم. البته من فقط اسهال و دل پیچه داشتم (گلاب به روتون) دکتر اداره برام دوا نوشت. گفت شاید مقدمه این مریضی باشه. عصرش مانی رو بردیم دکتر چون گلودرد و ابریزش داشت. دکتر برای یکشنبه اش استراحت نوشت. دیگه برگشتیم خونه مادر مهدی و اونجا موندیم. خودم دل پیچه شدید داشتم ولی نشده بود دواهامو بپیچم چون خط دکتر رو نتونستند بخونند! یکشنبه با مهدی رفتیم اداره و من از شدت دل درد و دل پیچه داشتم می مردم. ولی تحمل کردم و هی پونه خوردم و زنجبیل که اگه عفونتی هست بشوره ببره! عصرش قرار بود دیگه برگردیم خونه مون. کارم تا پنج اداره طول کشید. باید میرفتم ماشین رو از خونه مادر مهدی بردارم و با مانی بریم خونه. روده درد هم امانم رو بریده بود. از اون, ...ادامه مطلب

  • با هم درستش کنیم

  • سلام به روی ماه همگی. یه وقت کوتاه گیرم اومده ببینم تا کجا میشه بنویسم. خوبین شماها؟ وای که این هفته من هممممممه اش بیرون بودم. من میگم موتور بخرم، مهدی میگه نعععععععععع!!!!!!!!!!    دیروز عصر که خونه رسیدیم، ساعت نزدیک شش بود. من که هلاک بودم. فقط گوشت رو گذاشتم تو یخچال و هرکی یه گوشه ای خزید که چرت بزنه. مهدی ملافه شو از رو تخت برداشت و رفت رو کاناپه زیر کولر خوابید. مانی هم سر تختش. منم رفتم ر,درستش,کنیم ...ادامه مطلب

  • دوستامونو فراموش نکنیم!

  • سلام پنجشنبه همگی بخیر. ساعت یازده و نیمه تقریبا. امروز شیفتم بود و اومدم.  خب این چند روز خیلی کار داشتم تو اداره. ولی یه کارهایی هم واسه خودم کرده ام.  [ادامه مطلب را در اینجا بخوانید ...], ...ادامه مطلب

  • دوباره با هم ازدواج کنیم!

  • سلام صبح چهارشنبه تون بخیر. چقدر سرده. (دقت کردین من اولین چیزی که میگم، در مورد آب و هواست؟ راستی چرا؟؟!!)  [ادامه مطلب را در اینجا بخوانید ...],دوباره با هم,دوباره با هم دانلود,دوباره با همیم ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها